اینجا قلزم است.

مرا زین قید ممکن نیست جستن...

پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۰، ۰۵:۵۱ ب.ظ

چه ارتباطی بین حزن و نوشتن وجود دارد؟ چطور این غم آرام نشسته روی جانم من را می‌کشاند پشت این صفحه خاکستری. این حالت را دوست دارم. یک طوری سرگشتگی دارد که آدمی هرکجا که باشد انگار غریب است و فضای اطراف فارغ از پویایی‌ و به هیچ‌انگاشتنش، آن بیرون است و تو دیگر بخشی از آن نیستی. تو در جهان موازی داری می‌روی روی تپه‌ای مشرف به شهر بنشینی به تماشا و یک نسیم ملایمی می‌وزد. اسمش حزن  است یا هرچه، یک آهستگی لطیفی‌ست که دیده‌ام از فضای بیرونی به نادرست به "چرا غمگینی؟" تعبیر شده است. حقیقتش این است که غمگین نیستم. چه بسا روزگاری بودم. آن ‌روزهایی که تازه آمده بودم به این شهر. نوشته‌هایم را که مرور می‌کنم می‌بینم حتی غمگین هم بودم و آن غم داشت تکه‌تکه‌ام می‌کرد. غم بود یا تعبیرم از آن اینگونه بود، حالا که گذشته است تفاوت چندانی ندارد. اما باید بپذیرم آن‌روزها، متأثر از هزار و یک احساس و تجربه جدید، درک درستی از خودم نداشتم و حالا که از دور نگاهش می‌کنم چه بسا تنها تعبیری از آدمی جدید بود که به اطرافش تسلطی نداشت. حالا اما می‌دانم غم نیست. یا دست‌کم آنچه که در این مواقع لمس می‌کنم غمگینم نمی‌کند. اندوه. شاید بتوانم یک اندوه مداوم اما آرام را برایش به کار ببرم. اندوهی که هست اما جنسش فرق دارد با آنچه که غالبا از آن با عنوان غم یاد می‌شود. نوشتن در این مواقع کیفیتی دارد که گویی آدم می‌رود پوست خودش را از درون لمس می‌کند. شخصی هست و نیست. یک چیزی که ، خدای من حتی بلد نیستم وصفش کنم، هست. فقط هست. یک چیزی که شعر که می‌خوانم می‌آید و می‌نشیند روبه‌رویم. یا ادبیات باکیفیت. یک فضای سیالی را احساس می‌کنم که درست نمی‌نویسمش. دفعات بسیاری که از تنهایی نوشته‌ام، ناروا برداشت شده است که دلتنگ جمع هستم. که اگر بخواهم صادق باشم این است که درست برعکس. به مهمانی دعوت شده‌ام و باز هم تنها بوده‌ام و این هیچ‌ارتباطی به کیفیت جمع نداشته است. حقیقتا با صد هزار مردم تنهایی. من کیفیت تنهایی‌ام را دوست دارم. نمی‌توانم به آدم‌هایی که این تنهایی را ندارند یا به رسمیت نمی‌شناسندش بیش از اندازه معقولی نزدیک شوم. تنهایی‌ام مرا به بند می‌کشد از این رهاترم کند.
 

  • افرا ...

نظرات  (۲)

  • زینب قاسمیان
  • خط بهخبه نوشته‌هات نشست توی قلبم عزیزم. لذت بردم. 

  • زینب قاسمیان
  • خط به خط نشست توی قلبم عزیزم.