اینجا قلزم است.

سلام خوش آمدید

آنچه که باید... -1

جمعه, ۱۲ مهر ۱۳۹۸، ۰۳:۱۴ ب.ظ

ممکن است فراموش کنم. از این‌رو بهتر است بنویسم چطور شد که به قول داود بهبودی "اینجوری شد". چرا که امروز حامد نامی را دیدم. حامد ایرانی‌ست و مدتی پرتغال بوده و حالا قرار است از ترم بعدی به گروه ما بپیوندد. این‌ها را سیسیلیا سوپروایزر مشترکمان گفت. به نظرش رسید اگر وقت آزاد داشته باشم و بتوانم در مراحل اولیه به حامد کمک کنم خیلی خوب می‌شود. من حامد را دو ساعت پیش در سالن اچ‌اس دیدم. با کوله‌پشتی خاکستری و یک عالم فرم در دست. بعد یادم افتاد لابد روزهای اول، من هم در همین وصف بوده‌ام. طوری از روز اول صحبت می‌کنم که به گمانم چند سال از آن روز گذشته است. تازه امروز شده است سی و شش روز. اما خب به واقع توی قلب من پهنایش آنقدر زیاد است که نمی‌توانم فقط به طول سی و شش روزه‌اش اکتفا کنم. کوتاه است اما به طرز عجیبی روزهای اول دارد در ذهنم کمرنگ می‌شود. پروسه‌های اولیه را در چنان بک‌گراندی از اضطراب و دلتنگی گذرانده‌ام که ذات پروسه‌های اجرایی در آن غلظت مهیبی که من را بلعیده بود فرو رفته‌اند و توی ذهنم نمانده‌اند. حال درونی آن روزهایم برای در میدان ذهنم ماندن قدرت بیشتری داشته است به واقع. این است که پس از دیدن حامد به نظرم رسید سرفصل اداری آنچه که گذشت را ثبت کنم. ساده‌اش می‌کنم اما خب پروسه از شش جهت خاصیت کشیدگی و طاقت‌فرسایی‌ دارد. اول از همه اینکه من ایرانی هستم (به اهمیت این موضوع برمی‌گردم*)، دوم اینکه بر خلاف باور عمومی، روندهای اداری اتریش در کاغذبازی خیلی شبیه ایران و حتی بیشتر است و قبل از پرینت به درخت‌ها فکر کن و این‌ها خیلی اینجا شعارشان نیست. ترجیح می‌دهند همه‌چیز پرینتی و کلاسیفای شده باشد ولو یک درخت کمتر حالا و سوم اینکه باز هم برخلاف باور عمومی، خیلی از پروسه‌ها اینجا قائم به شخص است و آیین‌نامه خاصی ندارد. که این مورد هم خوب است هم یک‌جاهایی گره‌ ایجاد می‌کند. از این رو خوب است که آنجایی که ممکن است اوپراتور "آ" بگوید نه نمی‌شود، و بعد بروی فردا بیایی ممکن است با کمی گفتگو اوپراتور "ب" بگوید بله حتما. این است که هر "نه"ای انتهای دنیا نیست اینجا. اما خب بد است چون ممکن است دو تا اوپراتور "آ" به پست آدمی بخورد. اصولا مردم اینجا کمی محتاط هستند. از این‌رو به نظرم می‌رسد در خیلی مواقع جواب سریع "نه" برایشان ریسک کمتری دارد تا انجام کاری که مشابه‌اش را قبلا نداشته‌اند. که خب البته آسمان همه‌جا همین رنگ است و این برای ما که سیستم اداری‌مان آنطور است که "این کار منگنه‌ست و امروز نیست باید صبر کنی خودش بیاد" خیلی وحشتناک نیست. صرفا به انرژی بیشتری در روزهای اول که آدم به خودی خود مستعد ویرانی‌ست، نیاز دارد. که خب خدا بزرگ است. اولین نکته اینکه، هر شخصی که بیش از یک هفته در گراتس (اتریش به صورت عام) اقامت دارد، مستقل از دانشجو، کارمند، ویزیتور یا هرچی بودن، باید به آن توجه کند این است که لازم است توی شهرداری اسم خودش و مشخصات محل اقامتش را ثبت کند. این اولین کاری‌ست که به صورت رسمی باید انجام بشه. ساده‌ست و زمان زیادی لازم نداره و هدف داشتن اطلاعات شهری خودشون هست که حق هم هست. کافیه محل اقامت و کارت شناسایی معتبر خودتون رو ارائه بدید. همون لحظه به شما برگه‌ای از طرف شهرداری داده میشه که بهتره ازش چندین کپی بگیرید چون در هر مرحله دیگه‌ای این برگه رو از شما میخوان و خوشبختانه کپی برگه هم اعتبار قانونی داره. توضیحات بعدی مختص کیس خودم و افرادی هست که دانشجویی و برای این مقطع به اتریش سفر می‌کنن. ویزای من شش ماهه بود و برای شروع قراردادکاری (توضیح تکراری اینکه داکترا اینجا به مثابه شغل هست) باید وضعیت ویزا اصلاح می‌شد. چرا که ویزا حین قرارداد کاری منقضی می‌شد و قرارداد نمی‌تواند بدون ویزای معتبر تا پایان دوره، از ابتدا کلید بخورد. این است که لازم بود به اداره مهاجرت رجوع کنم و ویزای شش ماهه خودم رو به ویزای دانشجویی تغییر بدم. برای این کار اداره مهاجرت چی می‌خواست؟ بله قرارداد کاری و بیمه‌نامه. اینجاست که گره اول شروع شد. افتادم در یک لوپ عجیب. قراراداد کاری ویزا لازم داره، تمدید ویزا، به علت نیاز به تمدید یا همون قرارداد احتیاج داره. این گره اول. مدرک دوم اصلاح ویزا ارائه بیمه‌نامه بود که لوپ دوم رو ایجاد می‌کرد. من با شروع قرارداد کاری بیمه می‌شدم اما برای شروع قراداد کاری باید ویزام اصلاح بشه و مجددا اصلاح ویزا به بیمه و قرارداد کاری نیاز داره. لوپ دوم. برای حل موضوع لوپ دوم یک راه داشتم و اون هم این بود که از زمانی که این لحظه‌ست تا شروع قراداد کاری، خودم، خودم رو بیمه کنم. و این یعنی نزدیک به دو هفته بیمه شخصی داشته باشم. این موضوع رو پذیرفتم. و رفتم دنبال اینکه خودم رو بیمه کنم. پروسه بیمه کردن اینجا آنلاین هست و نمیشه من پول نقدی پرداخت کنم. از این رو نیاز بود که حساب بانکی باز کنم. اینجا لازمه که اشاره کنم نمی‌تونستم بدون قرارداد کاری حساب باز کنم چون من ایرانی بودم* -اینجا همون اهمیت موضوع ایرانی بودن هست که بالاتر گفتم- پس لوپ سوم شکل گرفت. نمی‌تونستم حساب بانکی داشته باشم که آنلاین حق بیمه رو پرداخت کنم که بیمه بشم که بیمه‌نامه رو به اداره مهاجرت تحویل بدم که ویزا اصلاح بشه که قرادادم کلید بخوره. این‌ها لوپ‌های احمقانه و ناگزیری بودن که من و هر کسی در این پروسه با اون‌ها مواجه میشه و بعدها متوجه شدم که این یک روند طبیعیه و شناخته شده‌است و خود اتریشی‌ها هم ازش اطلاع دارن اما چاره‌ای براش ندارن. حتی مهشید بهم گفت که نگران نباشم و این یک پروسه مرسومه که آلمانی‌ها بهش میگن Teufelskreis که معنیش میشه حلقه شیطانی و خیلی احمقانه‌ست اما بالاخره هر کسی راه فرار از داخلش رو پیدا می‌کنه...

  • افرا ...