ده اردیبهشت نود و هفت
در گویش طالقانیها یک اصطلاحی هست که میگوید فلان چیز مزه کَری میدهد. و در موقعیتهایی استفاده میشود که غرق در خوشبختی از تصور داشتن آنچیزی هستید که در حال حاضر ندارید اما قرار است بیاید. حالا اگر یک کسی یا یک اتفاقی به شما بفهماند که دیگر نخواهید داشتش، شما یک غمی توی دلتان پا میگیرد که سیاه و غلیظ و لزج است. با دردش مدارا میکنید تا بدن هوشمند و روح هوشمندترتان به صورت غریزی آن همّ را پشت سر بگذارد و به جاده اعتدال روانی برگردید. کسی خبر ندارد شما چطور از درون دریده شدهاید تا آن بارقه امید را نگه دارید و چهها کشیدهاید تا آن زخم را التیام ببخشید. حالا میآیند و به شما خبر میدهند که اشتباهی رخ داده و آنی که میخواستید دارد میآید و این خبر در حد امیدواری نیست که واقعا میآید و شما داریدش. اما دیگر مزه آن قبل را، شعف قبل از، از دست رفتنش را نه دارید و نه دیگر اهمیت میدهید که داشته باشید. اینجاست که آن غایت مطلوب، برایتان مزه کری میدهد. من روزگارم مزه کری میدهد.
- ۹۷/۰۲/۱۰