کتاب
به ژنرال هوارد بگویید که من میدانم مرد خوشقلبی است. آنچه سابقاً به من گفته است در نهانخانه دلم نگاه داشتهام. من از جنگ خسته شدهام. روسای ما کشته شدهاند. "آیینه" مرده است. "توهول هولزوت" مرده است. همه پیرمردها مردهاند و اکنون فقط جوانها هستند که جواب مثبت یا منفی میدهند. آنکه جوانان را رهبری میکرد، مرده است. هوا سرد است و ما چیزی برای پوشش خود نداریم. بچههای کوچک از سرما میمیرند. از ملت من آنها که باقی مانده بودند به کوهستانها گریختهاند. ایشان نیز پوشاک و خوراک ندارند. و اکنون کسی نمیداند در کجا هستند. شاید هم از سرما مرده باشند. میخواهم به من وقت بدهید که به دنبال بچههایم بروم و خدا میداند که چندتاشان را پیدا خواهم کرد. شاید ایشان را هم در میان مردگان بیایم. ای روسای من، به ندای من گوش بدهید. من دیگر خسته شدهام. دلم بیمار و غمگین است. دیگر در زیر این آفتاب که هر روز بر بالای سر من طلوع میکند هرگز نمیخواهم بجنگم.
...
آزادی مرا به من باز پس دهید! میخواهم مردی آزاد باشم، آزاد باشم که به هر جا دلم خواست سفر کنم، هر جا دلم خواست توقف کنم، آزاد باشم که کار کنم، هر جا دلم خواست معامله کنم، آزاد باشم و آموزگاران خود را انتخاب کنم، آزاد باشم که از دین پدران خود پیروی کنم، آزاد در فکر کردن، در عمل کردن، در سخن گفتن – و اگر آزاد باشم از همه قوانین اطاعت خواهم کرد و همه مجازاتهای منصفانه را خواهم پذیرفت.
نامه رئیس ژوزف، آخرین رئیس قبیله نز پرسه، در وقت تسلیم. اکتبر ۱۸۸۷. نامهای که توسط ستوان چارلز ارسکین اسکاتوود منتشر شد.
...
وقتی
رئیس ژوزف در ۲۱ سپتامبر ۱۹۰۴ وفات یافت، پزشک بخش علت مرگ او را چنین تشخیص داد: »شکسته
دلی».
فاجعه سرخپوستان آمریکا، دی براون، ترجمه محمد قاضی.
- ۹۷/۰۱/۱۶